آب و آتش می خورند نیلوفر فریاد من
چنگ بر دل می زند خنیاگر فریاد من
دشمنی هرگز نخواهد دید پایان مرا
رود خون جاری ست تا در بستر فریاد من
کودکان سهل است با پایان من بازی کنید
تا حریفی خفته در خاکستر فریاد من
روی درد تازه ای را دیده شاید کاین چنین
باز می پیچد به خود نیلوفر فریاد من
در اجاقم لانه دارد آتش دردی بزرگ
تاکه بالا می رود دود از سر فریاد من
بر لب پلکم چو اشک آماده ی افتادن است
با صدف مشکل ندارد گوهر فریاد من